Sheeplog

Wednesday, February 16, 2005

امروز از صبح داشتم خیلی جدی کار می‌کردم و دوستانی رو که به یاهو مسنجر وارد و
خارج میشدند اصلا تحویل نمی‌گرفتم. البته میپائیدم کسانی رو که می‌اومدند. نزدیکهای
ظهر بود که یکی از دوستان نازنین قدیمی و کم پیدا سر و کله‌اش پیدا شد. آخرین بار
تابستون تو ایران 2 ثانیه باهاش حرف زده بودم. یعنی بیشتر از 4 ماه پیش. کار رو گذاشتم
زمین و رفتم سراغش.

صحبت کوتاه و شیرینی داشتیم. از زندگی جدیدش گفت و کارهایی که میکنه و قراره که
بکنه. گفت برای عید میره ایران که خانواده رو ببینه. گفت که میخواد درسش رو ادامه بده.
مثل همیشه صحبتمون خیلی طول نکشید چون باید میرفت برای شام. گفت که دلش تنگ
شده و امیدواره که همدیگر رو ببینیم. گفتم تو رو که نمیشه گیر آورد! شماره تلفنت رو بده!
گفت که یادش نیست و باید ایمیل بفرسته.

این ایمیل‌ها خیلی پیش نمیاد که به مقصد برسند ولی امیدواری همیشه خوبه.

خیلی خوشحالم که باهم حرف زدیم. امیدوارم هرجا که هست همیشه سالم و خوشحال
باشه.

Wednesday, February 09, 2005

صاحب این مکان زنده است.
لطفا با کفش وارد نشوید.

From a sheep point of view.




powered by blogger
comments by HaloScan
آنچه گذشت ...

05/01/2003 - 06/01/2003 11/01/2003 - 12/01/2003 12/01/2003 - 01/01/2004 01/01/2004 - 02/01/2004 02/01/2004 - 03/01/2004 03/01/2004 - 04/01/2004 04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 09/01/2004 - 10/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 07/01/2005 - 08/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005 09/01/2005 - 10/01/2005 10/01/2005 - 11/01/2005 11/01/2005 - 12/01/2005 12/01/2005 - 01/01/2006 02/01/2006 - 03/01/2006 03/01/2006 - 04/01/2006 04/01/2006 - 05/01/2006 05/01/2006 - 06/01/2006 06/01/2006 - 07/01/2006 08/01/2006 - 09/01/2006 09/01/2006 - 10/01/2006 10/01/2006 - 11/01/2006 11/01/2006 - 12/01/2006 12/01/2006 - 01/01/2007 01/01/2007 - 02/01/2007