Sheeplog

Saturday, February 28, 2004

خواستم عاشق شوم

به دختری، که نماند
به گلی، که پژمرد
به کتابی، که تمام شد

      و آنگاه به خدا
          ولی قدم کوتاه بود ...
.

Tuesday, February 24, 2004

آزادي تا کجا؟ استقلال از چي؟
ظاهرا با اين يکی ديگه شوخي ندارند. البته اونها هم خوب پا از گليمشون دراز کردند. (بر فرض که پا و گليمي درکار باشه وگرنه ما کي باشيم که خط کش دست بگيريم) قضيه دوستان همجنس گرا رو خدمتتون عرض مي کنم و حضرت جرج بوش که به پايه و اساس تمدنشون بي حرمتي شده، قراره يک متمم قانون اساسي تهيه بکنند که در آن دستورعمل روابط زناشويي رو به صورت دقيق و با جزئييات توضيح بدند و از اين پس جهت تسهيل امور مربوط به دوستان فوق الذکر لغات زنازويي و شواشويي به فرهنگ لغات اضافه شود.

حالا ما رو سننه؟

از اونجاييکه شخص شخيص ما مدتهاست که داريم روي پيش نويس قانون اساسي گوسفندستان کار ميکنيم اين مورد برايمان مسئله ايجاد کرد. اينکه حد و حدود آزادي را بايد چگونه پيدا کرد؟ آيا ميتوان همه موارد را با سعي و خطا حل کرد؟ آيا هميشه بايد آنقدر صبر کرد تا کارد به استخوان برسد و بعد فکري کرد؟ آيا براي رسيدن به نهايت آزادي بايد هر آنچه به ذهن ميرسد را تجربه کرد؟ درست است که بهترين روش ايمني در برابر يک ويروس مبتلا شدن و غلبه کردن بر آن است ولي آيا ميتوان بر تمام ويروسها غلبه کرد؟ مطمئنا هيچ آدم عاقلي علاقه اي به تجربه تمام مريضي ها ندارد ولي در عين حال نميتوان از ترس مرض زندگي را متوقف کرد. و سوال سخت اين است که چگونه ميتوان بدون خطر به رمز و راز حيات پي برد؟ و مهمتر از آن چگونه ميتوان در مورد آن به توافق جمعي رسيد؟ اين از جمله سوال هاييست که سالهاست براي من بي پاسخ مانده تا جايي که خود را با انکار وجود جواب قانع کرده ام.

تنها ترسم از آن است که در دنياي فردا جايي براي زندگي من و هم نوعانم نمانده باشد.

پس همه با هم براي نابودي کارد سلاخي به پا خيزيم. يا به آن عادت کنيم.

شب خوش

Saturday, February 21, 2004

دوباره آخر هفته است و من نشستم اينجا و کمي اخبار ميخونم و کمي موسيقي گوش ميدم. امروز بالاخره رفتم و بسته برادرم رو پست کردم. يک سري عکس هم فرستادم ايران. البته قبلا نسخه ديجيتاليش رو براي خواهرم فرستاده بودم ولي اينهارو مادرم ميزاره تو آلبوم و خوشحال ميشه. بعضي وقتها با خودم فکر ميکنم که مادر بودن خيلي سخته. تمام عمر با عشق و علاقه بچه ات رو بزرگ ميکني و بعد ميسپاريش به امان خدا. با وجوديکه از همون اول ميدوني که برات نميمونه باز هم هيچ کوتاهي و سهل انگاري نميکني. خيلي سخت بايد باشه. خوشبختانه يا بدبختانه ما از اين بخش معافيم.
خوب يک دقيقه صبر کنيد برم موزيک رو عوض کنم.

ببخشيد معطل شديد. تلفن هم زنگ زد رفتم جواب بدم. جاتون خالي امروز تا ظهر خوابيدم. بعدشم که پاشدم تا دوش بگيرم و اخبار راي گيري رو بخونم شد 1 بعد از ظهر. ديگه پاشدم و رفتم پستخونه که تا تعطيل نشده اين بسته رو پست کنم. دو هفته اي ميشد که به ليست کارهاي انجامي اضافه شده بود و ديگه داشت هوار ميکشيد. بعد از پستخونه زنگ زدم به عليرضا که بريم يه چيزي بخوريم. قرار شد همديگه رو تو Tower Records ببينيم. چشمتون روز بد نبينه که اون اتفاقي که نبايد ميافتاد باز افتاد. الان هم در حال ارزيابي عمق فاجعه هستم. 3 تا CD و یک DVD . خدا از سر تقصيرات ما بگذره ان شاء الله.

انتخابات هم به حمد الله برگزار شد و ملت شريف با حضور 50 درصدي خودشون بازهم همه معادلات صاحب نظران سياسي اجتماعي رو بهم ريختند. خيلي دلم ميخواد بدونم که در چند صد سال اخير آيا حتي يک انسان انديشمند وجود داشته که پيشبينيش در مورد ملت ايران با واقعيت تطبيق داشته باشه؟ ظاهرا ايراني ها قبل از هر تصميم گيري اجتماعي تمام پيشبيني ها رو در نظر مي گيرند و بعد کاري ميکنند که متوسط خطاي پيشبيني ها حداکثر بشه. يکجورايي مثل همون حداقل / حداکثر هايي که تو رياضيات خونديم. انترپولاسيون و اين حرفها. البته اين هم يک جور وحدت ملي است. يادمون نره.

خاصيت ديگه اي که اين انتخابات براي ما خارج نشينان داشت اين بود که بفهميم ماه اسفند آمد و به عيد چيزي نمونده. مرور خاطرات ماه آخر سال خالي از لطف نيست. شلوغي خيابانها و مغازه ها. عيدي و پاداش آخر سال. نقشه هايي که براي سال بعد ميکشيديم. هوا که کم کم رو به گرم شدن ميگذاشت. امتحانات ثلث دوم و اميد فراغت بعد از آن. چهارشنبه سوري. خريد عيد. خلاصه خيلي چيزهاي ديگه که فقط در اسفند بود و هيچ وقت ديگه نبود. اگه درست به خاطر داشته باشم در ندا که بوديم هم خيلي چيزها در اسفند اتفاق افتاد. مثلا پايلوت ندا. يا راه اندازي سايت مجيديه. اگه يکسي پيدا بشه که در اون روزها خاطره مينوشته ....

آخر امشب اول فرداست. خوش باشيد.

Tuesday, February 17, 2004

سلام

بعضي اوقات دلم ميخواد براي چند ساعت فقط سلام کنم. هرچي باشه سلام کردن از خداحافظي خيلي بهتره.
وقتي سلام ميکني يعني اينکه تازه همه چي شروع شده. يعني تازه همديگر رو ديديد. يعني اينکه به اندازه
تمام وقتتون وقت دارين. يعني اينکه هنوز هيچي از وقتتون تلف نشده.

الان آخر امروز يا اول فرداست. آخر سه روز تعطيلي. يعني وقتيکه کارهايي رو که قرار بود انجام بدي ولي
نشد که انجام بدي رو با خودت ميشمري. شايدم به کارهايي که بجاش انجام دادي فکر کني و با خودت بگي
چه باحال. چقدر خوش گذشت.

فکر کنم ميخوام برم و فکر کنم که چقدر بهم خوش گذشت. فعلا خدا نگهدار

Wednesday, February 11, 2004

ديروز يک امتحان ميان ترم داشتم، پس فردا يکي ديگه دارم. دقيقا مثل ترم پيش.
تا مياي به خودت بجنبي آخر ترم شده و خلاص. يک خورده سخته و فشار روانيش
زياده ولي در عوض خسته کننده و تکراري نيست. حتي اگه ار مطالب ارائه شده
خيلي خوشم نياد، خيالم راحته که تا چند هفته ديگه ترم تمومه و جاي جزوات تو بايگاني.

ايام، ايام انتخاباته و اعصاب ما هم خراب. امروز جزوه انتخابات اومد در خونه.
معمولا قبل از هر انتخابات، دولت محلي که مسئول برگزاري انتخابات هستش، يک
جزوه چند برگي چاپ ميکنه که در اون نحوه راي گيري و موارد راي گيري و نمونه
اي از برگ راي رو آورده. اين جزوه براي تمام کساني که از قبل ثبت نام کرده اند (
يعني با دادن آدرس و مشخصاتشون ابراز علاقه براي شرکت در انتخابات کرده اند)
فرستاده ميشه. در انتهاي جزوه هم حوزه راي گيري اي که شخص براي داي دادن بايد
به آن مراجعه کنه چاپ شده. يعني اينکه از قبل مشخصه که شما در کدام حوزه راي
خودتون رو به صندوق ميندازين. البته در مواردي که استثنا مقدور نباشه راه حل هاي
ديگه اي هم هست که من دقيقا بلد نيستم.

خلاصه اينکه دولت محلي از فرصتي که براي انتخابات مقدماتي رياست جمهوري پيش
آمده استفاده کرده و دو - سه قانوني که براي تصويب به راي عموم نياز داره رو همزمان
قراره برگزار کنه. براي همين هم جزوه رو چاپ کردند.

از نکات جالب اين راي گيري شيوه الکترونيکي است که ظاهرا براي اولين بار قراره که
آزمايش بشه. اينطور که در عکس ديدم يک دستگاهيست شبيه و هم قد دفترچه کامپيوتري
هاي جيبي که اختصاصا براي اين کار طراحي شده. و چند کليد بيشتر نداره و يک صفحه
LCD . کليدهاي بعدي و قبلي، کليد انتخاب و کليد ثبت راي.

داشتم فکر ميکردم با اينکه در اين روزها دل و دماغي براي شرکت در انتخابات براي کسي
نمونده حداقل براي بازي با اين دستگاه جديد هم که شده بايد شرکت کنم تا مشت محکمي
باشه به دهان ياوه گوياني که حالا حالاها قرار نيست رو شون کم شه.

از من پرسيده بودند که چرا اين صفحه جايي براي درج نظرات خوانندگان احتمالي نداره.
چند دليل موجه:
1- کدوم خواننده؟
2- با اضافه شدن قسمت نظرات همه ميفهمند که "کدوم خواننده!!!!"
3- آقا جان بلد نيستم خوب.

4- نکته جالب امتحان ديروز، قابل توجه دوستاني که در دبيرستان جبرشون خوب بود:
در جلسه ديروز هرچي زور زدم يادم نيومد که جواب سري زير چي ميشه

1 + x + x^2 + x^3 + .....

هرچي بهمون گفتند که اينها بعدا به درد ميخوره گوش نداديم که نداديم.

Monday, February 02, 2004


Read this article:
"Payan-e yek enghelabi"

From a sheep point of view.




powered by blogger
comments by HaloScan
آنچه گذشت ...

05/01/2003 - 06/01/2003 11/01/2003 - 12/01/2003 12/01/2003 - 01/01/2004 01/01/2004 - 02/01/2004 02/01/2004 - 03/01/2004 03/01/2004 - 04/01/2004 04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 09/01/2004 - 10/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 07/01/2005 - 08/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005 09/01/2005 - 10/01/2005 10/01/2005 - 11/01/2005 11/01/2005 - 12/01/2005 12/01/2005 - 01/01/2006 02/01/2006 - 03/01/2006 03/01/2006 - 04/01/2006 04/01/2006 - 05/01/2006 05/01/2006 - 06/01/2006 06/01/2006 - 07/01/2006 08/01/2006 - 09/01/2006 09/01/2006 - 10/01/2006 10/01/2006 - 11/01/2006 11/01/2006 - 12/01/2006 12/01/2006 - 01/01/2007 01/01/2007 - 02/01/2007