Sheeplog

Friday, May 21, 2004

من يک انقلابي هستم

خيلي چيزها تو دنيا هست که نبايد اينطور مي بود. البته به نظر من! مثلا اينکه صبح تا شب ميريم تو اداره و ميشينيم پشت ميز و
زير نور مهتابي تو سر خودمون و کامپيوتر بيچاره ميکوبيم. بعد اگه حالي مونده باشه شب ميريم بيرون ولوگردي. همه جا تاريک
و سرده. هيچ چيزي زيبا نيست. همه نورها مصنوعيه و براي تحريک.
بجاش ميشد چيکار کرد؟
باز مثلا، قبل از غروب آفتاب از خواب بيدار ميشديم، در حال تماشاي غروب ناشتايي ميخورديم. هوا که کم کم تاريک ميشد ميرفتيم
اداره. شب تا صبح رو با کامپيوتر عزيز ميگذرونديم. اون وسطها هم يه سانديچي چيزي ميخورديم که از دست نريم خداي نکرده.
قبل از طلوع خورشيد از اداره ميزديم بيرون. در باغ و با روشن شدن هوا غذا ميخورديم. و بعد از بالا آمدن آفتاب براي پياده
روي و ديدن در و همسايه از خونه ميزديم بيرون. و صبح را با دوستانمون ميگذرونديم و نزديکهاي ظهر که هوا کم کم گرم ميشه
برميگشتيم خونه براي خواب.

خواب بعد از ظهر چه کيفي داره، مگه نه؟...!!!
.

From a sheep point of view.




powered by blogger
comments by HaloScan
آنچه گذشت ...

05/01/2003 - 06/01/2003 11/01/2003 - 12/01/2003 12/01/2003 - 01/01/2004 01/01/2004 - 02/01/2004 02/01/2004 - 03/01/2004 03/01/2004 - 04/01/2004 04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 09/01/2004 - 10/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 07/01/2005 - 08/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005 09/01/2005 - 10/01/2005 10/01/2005 - 11/01/2005 11/01/2005 - 12/01/2005 12/01/2005 - 01/01/2006 02/01/2006 - 03/01/2006 03/01/2006 - 04/01/2006 04/01/2006 - 05/01/2006 05/01/2006 - 06/01/2006 06/01/2006 - 07/01/2006 08/01/2006 - 09/01/2006 09/01/2006 - 10/01/2006 10/01/2006 - 11/01/2006 11/01/2006 - 12/01/2006 12/01/2006 - 01/01/2007 01/01/2007 - 02/01/2007