Sheeplog |
Wednesday, July 07, 2004
بازگشت به نقطه صفر
از همون اول اگه مردود میشدم و دوباره میشستم سر کلاس حسابی پایه ام قوی میشد! امروز در کلاس زندگی به خودم نمره صفر دادم. تمام آنچه تا حالا ساخته بودم رو خراب میکنم و از اول میسازمش. اون وقتها که برنامه کامپیوتری مینوشتم یادمه که هروقت برق میرفت و برنامه ام رو از دست میدادم و مجبور میشدم دوباره بنویسمش، نسخه دوم همیشه بهتر از آب در می اومد. بعضی وقتها هم که دیگه همه چی قر و قاطی میشد خودم از قصد میشستم و برنامه رو دوباره مینوشتم. البته همیشه یه خطری این کار رو تهدید میکرد. اینکه وقتی دوباره مینویسی میخوای هزار تا امکان دیگه بهش اضافه کنی و بعد وسط کار جا میزنی و نسخه دوم همینطور نا تمام میمونه برای هزار سال. و بعد از اون هم یک روز میای سر وقتش و پاکش میکنی که خیالت راحت بشه. من الان به دنیا اومدم. این خانومه مامانمه. این آقاهه هم بابامه. و من نمیشناسمشون. ولی اونها انگار صد ساله که من رو میشناسند و دقیقا میدونن که من قراره چی کار بکنم و چه جور آدمی بشم. چیزهایی راجع به من میدونن که من خودم اصلا راجع بهش فکر هم نکردم. اینطور که اینها میگن زبونم فارسیه، مملکتم ایرانه، دینم هم اسلامه. هوشم هم میگن خیلی خوبه. پس ریاضیات رو خوب میفهمم ولی با علوم انسانی مشکل دارم. من آدم شرقی هستم. یعنی ادا اطوارم زیاده. خیلی هم احساساتی هستم. مادیات برام ارزش نداره. یه آدمهای دیگه هم هستند که شرقی نیستند. ما از نگاه کردن کارهاشون خیلی لذت میبریم ولی خودمون هیچ وقت اون کارها رو نمیکنیم. چون ما غربی نیستیم و در شان ما نیست اون کارها. و خیلی چیزهای دیگه که هنوز وقتش نشده که مامان بابام بهم بگن. ولی من تازه همین الان به دنیا اومدم. من نه زبونی بلدم، نه میدونم ملیت یعنی چی، نه از دین و مذهب چیزی سر در میارم. هوشم هم نمیدونم خوبه یا نه چون هنوز ازش استفاده نکردم. ریاضیات و علوم انسانی هم برام هیچ فرقی نمیکنه. نه شرقی ام. نه غربی. مادیات رو نمیدونم ولی گشنم که بشه باید غذا بخورم وگرنه اربده میکشم. این آدمهایی هم که میان و خودشون رو برای من لوس میکنن و شکلک در میارن هم معلوم نیست چه غرض و مرضی دارند. البته تا وقتی به من توجه میکنن من خوشم میاد ولی معمولا من رو وادار میکنن کارهای عجیب و قریب بکنم تا بیشتر بهم توجه بشه. باز هم میگم من همین الان به دنیا اومدم. بیاین بشینیم سر یک میز و با هم درست و حسابی حرف بزنیم ببینم حرف حسابتون چیه؟ این زبون مادری که میگین یعنی چی؟ ملیت به چه درد میخوره؟ دین رو از کجا آوردین؟ شرقی بودن چه فایده ای داره؟ مادیات چه اشکالی داره؟ مدل دیگش چیه؟ آیا جور دیگه ای هم میشه بود؟ برای مامان و بابا که که یک انتخاب بیشتر ندارم ولی بقیه اش چی؟ |
From a sheep point of view. powered by blogger comments by HaloScan
آنچه گذشت ...
05/01/2003 - 06/01/2003
11/01/2003 - 12/01/2003
12/01/2003 - 01/01/2004
01/01/2004 - 02/01/2004
02/01/2004 - 03/01/2004
03/01/2004 - 04/01/2004
04/01/2004 - 05/01/2004
05/01/2004 - 06/01/2004
06/01/2004 - 07/01/2004
07/01/2004 - 08/01/2004
08/01/2004 - 09/01/2004
09/01/2004 - 10/01/2004
10/01/2004 - 11/01/2004
11/01/2004 - 12/01/2004
12/01/2004 - 01/01/2005
01/01/2005 - 02/01/2005
02/01/2005 - 03/01/2005
03/01/2005 - 04/01/2005
04/01/2005 - 05/01/2005
05/01/2005 - 06/01/2005
06/01/2005 - 07/01/2005
07/01/2005 - 08/01/2005
08/01/2005 - 09/01/2005
09/01/2005 - 10/01/2005
10/01/2005 - 11/01/2005
11/01/2005 - 12/01/2005
12/01/2005 - 01/01/2006
02/01/2006 - 03/01/2006
03/01/2006 - 04/01/2006
04/01/2006 - 05/01/2006
05/01/2006 - 06/01/2006
06/01/2006 - 07/01/2006
08/01/2006 - 09/01/2006
09/01/2006 - 10/01/2006
10/01/2006 - 11/01/2006
11/01/2006 - 12/01/2006
12/01/2006 - 01/01/2007
01/01/2007 - 02/01/2007
|