Sheeplog |
Friday, July 23, 2004
به هرکی گفتم دارم میرم سفر گفت چرا؟ گفت مگه هفته بعد نمیخوای باز بری؟
گفت آدم که تا صداش کنن راه نمیافته بره. گفت که خجالت بکش. این "خجالت بکش" رو انقدر شنیدم که دیگه اگر هم بخوام نمیتونم خجالت بکشم. حتی رفتم بعد از مدتها قرآن رو باز کردم و قسمتی از سوره فرقان بود فکر کنم که راجع به روز جزا و قیامت و پشیمونی گنه کارها نوشته بود. صفحه بعدش هم از رفیق ناباب گفته بود. خلاصه انقدر ترسیدم که نگو. ولی هرچی فکر کردم نفهمیدم که کدوم کاری که دارم میکنم غیر اخلاقیه. شاید غیر معمول باشه. شاید با فرهنگ ایرانی جور در نیاد. شاید خیلی چیزها. ولی غیر اخلاقی نمیتونه باشه. مادرم نگران بود که من باز 7 ساعت میخوام رانندگی کنم. من هم بلیط هواپیما گرفتم. البته مادرم هنوز هم نگرانه و من تا جایی که بتونم از نگرانیش کم میکنم. در مقصد اما کسی نمیدونه که من دارم میام. یعنی هنوز کسی نمیدونه. امیدوارم که خوشحال بشن. خودم هیجان دارم. میدونم که روز خوبی خواهم داشت. خیلی وقت تلف نمیکنم از وقتی برسم حرف میزنم تا پس فردا صبح که بر میگردم. شاید هم اصلا حرف نزنم. فقط بشینم و گوش کنم. اینطوری شاید بیشتر آرامش پیدا کنم. وقتی فکر میکنم میبینم که همیشه من حرف زدم و این امکان رو ندادم که بیشتر شنونده باشم. برای همینه که فقط به خودم فکر میکنم همیشه. راستی مادرم که اومده بود پریشب رفت. و دیشب باهاش حرف زدم. رسیده بود و با نوه اش بازی میکرد. چند روز آخر حسابی دلش برای نوه اش تنگ شده بود. دیشب پای تلفن میگفت که چقدر بزرگ شده و ... دیشب سمینار بحث جالبی داشت. اینکه چقدر نارضایتی مزمن مانع کارایی میشه. و ریشه این نارضایتی در ارزشگذاری بر اتفاقاتیه که در گذشته افتاده و کماکان بر زندگی ما تاثیر میگذاره. این موضوعیه که من دارم روش کار میکنم. اینکه هرچی که هستم و هرکی که شدم مربوط به گذشته است و هیچ معنی ای نداره. و کاری که الآن میکنم برای تغییر دادن اون چیزی که هستم نیست. بلکه کاریه که الان انتخاب میکنم که انجام بدم. برای اینکه در اینده به آن چیزی که مطلوبم هست برسم. البته هنوز یک گیر هایی دارم که بایست حلش کنم. شاید تو حرفهای امشب مطرحش کنم. اگه فرصت شد. به امید خدا پ.ن. سری زدم به حافظ: کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش الا ای دولتی طالع که قدر وقت می دانی گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش هرآنکس را که در خاطر زعشق دلبری باریست سپندی گو بر آتش نه که دارد کار و باری خوش عروس طبع را زیور زفکر بکر می بندم بود کز دست ایامم به دست افتد نگاری خوش شب صحبت غنیمت دان و داد خوشدلی بستان که مهتابی دل افروزست و طرف لاله زاری خوش میی در کاسه چشمست ساقی را بنامیزد که مستی می کند با عقل و می بخشد خماری خوش به غفلت عمر شد ساقی بیا با ما به میخانه که شنگولان خوشباشت بیاموزند کاری خوش |
From a sheep point of view. powered by blogger comments by HaloScan
آنچه گذشت ...
05/01/2003 - 06/01/2003
11/01/2003 - 12/01/2003
12/01/2003 - 01/01/2004
01/01/2004 - 02/01/2004
02/01/2004 - 03/01/2004
03/01/2004 - 04/01/2004
04/01/2004 - 05/01/2004
05/01/2004 - 06/01/2004
06/01/2004 - 07/01/2004
07/01/2004 - 08/01/2004
08/01/2004 - 09/01/2004
09/01/2004 - 10/01/2004
10/01/2004 - 11/01/2004
11/01/2004 - 12/01/2004
12/01/2004 - 01/01/2005
01/01/2005 - 02/01/2005
02/01/2005 - 03/01/2005
03/01/2005 - 04/01/2005
04/01/2005 - 05/01/2005
05/01/2005 - 06/01/2005
06/01/2005 - 07/01/2005
07/01/2005 - 08/01/2005
08/01/2005 - 09/01/2005
09/01/2005 - 10/01/2005
10/01/2005 - 11/01/2005
11/01/2005 - 12/01/2005
12/01/2005 - 01/01/2006
02/01/2006 - 03/01/2006
03/01/2006 - 04/01/2006
04/01/2006 - 05/01/2006
05/01/2006 - 06/01/2006
06/01/2006 - 07/01/2006
08/01/2006 - 09/01/2006
09/01/2006 - 10/01/2006
10/01/2006 - 11/01/2006
11/01/2006 - 12/01/2006
12/01/2006 - 01/01/2007
01/01/2007 - 02/01/2007
|