Sheeplog |
Wednesday, October 20, 2004
دیشب تا صبح نخوابیدم. نمیدونم مال طوفان و رعد و برق بود یا خیالات خریدن خونه. سه چهار بار تا
صبح از خواب بیدار شدم. حتی یکبار ساعت رو چک کردم 4 صبح بود. یادم اومد دیروز تشنه ام شده بود رفتم آب خوردم. برگشتم و باز خودم رو به خواب زدم. آخر هفته چند خونه رو دیده بودم و از یکی خوشم اومده بود. آژانسی که باهاش کار میکنم میخواست تا دوشنبه شب یه پیشنهاد تنظیم کنه و بفرسته برای فروشنده. من کمی مردد بودم. همون یکشنبه شب زنگ زدم به س و پیغام گذاشتم که باهام تماس بگیره. دوشنبه صبح زنگ زد. بهم گفت که میخواد کمی تحقیق کنه و ازم خواست صبر کنم. چقدر از صبر کردن بدم میاد. هیچوقت صبور نبودم. سه شنبه بعد از ظهر باز آژانسم زنگ زد و گفت که میخواد پیشنهاد رو بفرسته. حالا نمیشد اصلا خونه نمیخریدم؟ زنگ زدم به س. تو جلسه نبود شماره م رو بهم داد. م نیم ساعت توجیهم کرد که چرا خونه بیخودی گرونه و بازار راکد. به آژانسم گفتم که میخوام قیمت رو بیارم پایین. گفت قبول نمیکنن. گفت من با قیمت پایین پیشنهاد نمیفرستم چون بر میگردونن و خوب نیست. به خودم گفتم "به درک" به آژانسم گفتم به هر حال من بالاتر نمیآم. آژانسم هم پیشنهاد رو نفرستاد. تا شب چند بار خواستم زنگ بزنم به آژانسم و قیمت رو یه کم بیارم بالاتر. ولی گفتم نه. صبر میکنم ببینم چی میشه. ولی من از صبر کردن بدم میاد. به درک. اصلا فکر خونه رو از سرم بیرون میکنم. کلی تکلیف دارم که باید انجام بدم. دو هفته دیگه میان ترم دارم. باید درس بخونم. تو شرکت هم کلی کار هست. تازه کلی فیلم هست که ندیدم. ولی خوب خونه رو چیکار کنم؟ میگم بزار زنگ بزنم و یه کم قیمت رو بیارم بالا. نه! بهت گفتم صبر کن. اینقدر جوش نزن. تو این مارکت کلی خونه ریخته. این نشد یکی دیگه. فدا سرت. تا صبح خوابم نبرد. بارون شدیدی میبارید. صبح که اومدم شرکت غیر از یک نفر کس دیگه ای از گروه نیاومده بود. احتمالا تو ترافیک مونده بودند. اگه الان من هم تو اون خونه بودم احتمالا تو ترافیک میموندم. آپارتمان اجاره ایم به شرکت خیلی نزدیک تره. ساعت 10 صبح آژانسم زنگ زد. گفت میخواد با همون قیمت پایین تر پیشنهاد تنظیم کنه و بفرسته. گفت طرف مقابل پیشنهاد بهتری نداره. قبول کردم که پیشنهاد جدید رو امضا کنم. تلفن رو که قطع کردم یادم افتاد که م میگفت باید قیمت رو خیلی بیاری پایین. بازار راکده. خونه فروش نمیره. با خودم فکر کردم نکنه که پیشنهادم هنوز خیلی بالا باشه. خفه شو. خیلی هم خوبه. پایین تر بود که اصلا جواب نمیدادن. از کجا معلوم شاید هم جواب میدادند! |
From a sheep point of view. powered by blogger comments by HaloScan
آنچه گذشت ...
05/01/2003 - 06/01/2003
11/01/2003 - 12/01/2003
12/01/2003 - 01/01/2004
01/01/2004 - 02/01/2004
02/01/2004 - 03/01/2004
03/01/2004 - 04/01/2004
04/01/2004 - 05/01/2004
05/01/2004 - 06/01/2004
06/01/2004 - 07/01/2004
07/01/2004 - 08/01/2004
08/01/2004 - 09/01/2004
09/01/2004 - 10/01/2004
10/01/2004 - 11/01/2004
11/01/2004 - 12/01/2004
12/01/2004 - 01/01/2005
01/01/2005 - 02/01/2005
02/01/2005 - 03/01/2005
03/01/2005 - 04/01/2005
04/01/2005 - 05/01/2005
05/01/2005 - 06/01/2005
06/01/2005 - 07/01/2005
07/01/2005 - 08/01/2005
08/01/2005 - 09/01/2005
09/01/2005 - 10/01/2005
10/01/2005 - 11/01/2005
11/01/2005 - 12/01/2005
12/01/2005 - 01/01/2006
02/01/2006 - 03/01/2006
03/01/2006 - 04/01/2006
04/01/2006 - 05/01/2006
05/01/2006 - 06/01/2006
06/01/2006 - 07/01/2006
08/01/2006 - 09/01/2006
09/01/2006 - 10/01/2006
10/01/2006 - 11/01/2006
11/01/2006 - 12/01/2006
12/01/2006 - 01/01/2007
01/01/2007 - 02/01/2007
|