دیشب مهمون یک دوستی بودم که کاری انجام داده بود که من هم ازش خواسته
بودم. مشتاق بودم ببینم که آیا از نتیجهای که گرفته راضی است یا نه. دیشب را تا
نیمه با هم گذراندیم و گپ زدیم.
دیشب من خوشحال بودم. دیشب یکی از معدود دفعاتی بود که در مسیر یکساعته
برگشت به خانه اصلا احساس خستگی نمیکردم و چشمانم را به زور باز نگه
نمیداشتم.
دیشب آرامش عجیبی داشتم.