Sheeplog |
Monday, June 06, 2005
ای کشته، که را کشتی که چنین کشته شدی زار؟ دیروز رادیو گوش میدادم. با خانمی صحبت میکرد که برای خودش یک پروژه عکاسی تعریف کرده بود به نام چرخه غذایی!این خانم توی آپارتمانش انواع و اقسام موجودات از کرم و عنکبوت تا قورباغه و موش و مار رو پرورش میده و لحظات مختلفی از زندگی آنها رو با دوربین ثبت میکنه. صحنههایی از قبیل شکار، خوردن و جفتگیری و .... تعریف میکرد که یکی از حشراتی رو که پرورش میده جفت گیریشون ساعتها طول میکشه و در انتها جنس ماده شروع به خوردن جنس نر میکنه در حالیکه جفت گیری هنوز ادامه داره. در پایان غیراز بالهای جنس نر چیزی باقی نمیمونه! ظاهرا سیستم عصبی حشرات واحد مرکزی نداره و مثلا وقتی سر یک حشره از بدنش جدا میشه بقیه اندامها به فعالیت خودشون ادامه میدن. مثال دیگهای که میزد راجع به تغذیه عنکبوت بود و اینکه چقدر سخت میشه از اون عکسبرداری کرد. چون عنکبوت میتونه روزها بدون غذا خوردن و حتی تکون خوردن بگذرونه ولی وقتی تصمیم به خوردن میگیره خیلی طول نمیکشه. در انتهای برنامه هم این خانم یک موش چند روزه رو به عنوان طعمه گذاشت جلوی یه بچه مار. موشه که اصلا عین خیالش نبود و همینطور نشسته بود. ماره هم اولش فقط نگاه میکرد و تکون نمیخورد. تا اینکه بعد مدتی ماره حمله کرد و موشه رو گاز گرفت و بعد به تدریج بلعید. صدای جیغ موشه هم همینطور میومد. بعد مدتی فقط دم موشه از دهن مار بیرون مونده بود. گزارش گره پرسید که آیا موشه هنوز زنده است یا نه؟ خانمه گفت که معمولا تا وقتی دمش تکون میخوره زنده است. البته تکون خوردن دم میتونه تاثیر رانده شدن خون به سمت دم باشه. در انتها گزارشگره پرسید که آیا شما از این صحنهای که مار موش چند روزه رو میخوره متاثر نمیشید و فکر نمیکنید این کار اصولا غیر قانونی باشه؟ جوابی که خانمه داد خیلی برای من جالب بود. و همه این مطلب رو فقط برای همین جواب نوشتم که خانمه گفت: مطمئنا من از ماره بیشتر متاثر شدم و اینکه موشه چه حسی داشت رو نمیشه فهمید. چون به هرحال در طبیعت دیر یا زود این اتفاق میافته. اینکه شما یک موجود رو بزرگ کنید و در نهایت خوراک یه موجود دیگه بشه خیلی جالب نیست ولی از طرفی این موجودی که پرورش دادین هم از دیگر موجودات کوچکتری که پرورش داده بودید تغذیه کرده بود. پس اینجا شما مجبورید که دائما موضع خودتون رو عوض کنید. یعنی هم میشه ناراحت بود که موش چند روزه طعمه مار شده هم میشه خوشحال بود که ماری که پرورش دادین غذاش رو خورده و سلامته. و در نهایت من نمیدونم که اینجا احساس ماره مهمتره یا حسی که من دارم یا حسی که موشه داره! |
From a sheep point of view. powered by blogger comments by HaloScan
آنچه گذشت ...
05/01/2003 - 06/01/2003
11/01/2003 - 12/01/2003
12/01/2003 - 01/01/2004
01/01/2004 - 02/01/2004
02/01/2004 - 03/01/2004
03/01/2004 - 04/01/2004
04/01/2004 - 05/01/2004
05/01/2004 - 06/01/2004
06/01/2004 - 07/01/2004
07/01/2004 - 08/01/2004
08/01/2004 - 09/01/2004
09/01/2004 - 10/01/2004
10/01/2004 - 11/01/2004
11/01/2004 - 12/01/2004
12/01/2004 - 01/01/2005
01/01/2005 - 02/01/2005
02/01/2005 - 03/01/2005
03/01/2005 - 04/01/2005
04/01/2005 - 05/01/2005
05/01/2005 - 06/01/2005
06/01/2005 - 07/01/2005
07/01/2005 - 08/01/2005
08/01/2005 - 09/01/2005
09/01/2005 - 10/01/2005
10/01/2005 - 11/01/2005
11/01/2005 - 12/01/2005
12/01/2005 - 01/01/2006
02/01/2006 - 03/01/2006
03/01/2006 - 04/01/2006
04/01/2006 - 05/01/2006
05/01/2006 - 06/01/2006
06/01/2006 - 07/01/2006
08/01/2006 - 09/01/2006
09/01/2006 - 10/01/2006
10/01/2006 - 11/01/2006
11/01/2006 - 12/01/2006
12/01/2006 - 01/01/2007
01/01/2007 - 02/01/2007
|