نقطه پایان
آن مرد نمیدانست که این راه پر شتاب را پایانی است. و نیاندیشیده بود به پایان راه. چه بسا که از آن گذر میکرد.
اینکه در انتهای راه نباشی معنیاش این نیست که پیش از نیز نبودهای و لاجرم روزی خواهی رسید.
اگر از کوچ ییلاقی باز ماند پرستو نه اینکه از قافله عقب مانده که برای قشلاق جلو هم افتاده! اما شرط حیات به
رفتن از این مکان است که امروز سراب پایان را در شمال میبیند پرستو.
رفتن را پایانی نیست مگر ایستادن که آن دیگر رفتن نیست.
و آن مرد خسته مردی بود در نقطه پایان.