Sheeplog |
Thursday, August 24, 2006
گفته بودم که یک وب سایت برای عروسی راه میندازم. دیروز تو اینترنت جستجو میکردم کلی مکان پیدا کردم. با قیمتهای مختلف. کسی تجربهای نداره؟ مجانی هم هست ولی یه بابایی نوشته بود هرچی پول بدی همونقدر آش میخوری. کاری که من میخوام بکنم خیلی پیچیده نیست ولی دلم هم نمیخواد هرروز سایت قطع بشه یا نشه به روزش کرد. یاهو سرویس داره ولی فکر کنم از همه گرونتره. کلی تبلیغ دیدم با قیمت ارزون که وقتی رفتم تو سایتشون خبری از اون قیمتها نبود.
بعد از اینکه حوصلهام از مکان یابی سر رفت شروع کردم به جستجو در مورد عاقد. اصلا سوال اینه که عاقد رو چطور به انگلیسی مینویسند؟ راجع به سفره عقد هزارتا مطلب بود ولی عاقد پیدا نکردم. دیشب مشقهای فارسی خانم عزیز رو خط زدم. خیلی باحال بود. نوشته بود shambeh. یا اینکه نقطه جیم رو یادش رفته بود بذاره. یا ه آخر رو با الف-ه اشتباه گرفته بود. ولی جدای از اینها مشقهاش رو خوب نوشته بود. دیشب هم که رفته بودیم قهوهخونه برای درس خوندن یه کم اذیتش کردم شروع کرد بلند بلند گفتن که: آب بابا نان، آب داد بابا نان. من دیگه از خنده داشتم میمردم. Friday, August 18, 2006
این چوپان خان ما یه موقعی ذوق نوشتن داشت و اینجا مطلب مینوشت. یادش بخیر خوب هم مینوشت ولی سالهاست که ترک کرده و به امورات مهمه میپردازه.
حالا خبر جدید این که ایشون بعد از اینکه دوره لیسانس رو با موفقیت در کشور قبرس تمام کرده، عازم بریتانیای کبیر شده که در آنجا مدارج عالیه علمی رو طی کنه. ما هم به سهم خودمون از اینکه چوپانی تحصیل کرده داشته باشیم بسیار خوشنود هستیم به شرطی که اونجا تو شهر موندگار نشه و بیاد و به داد این گله بینوا برسه. ما از بس که پشم گرو گذاشتیم و با این گرگ گله قرارداد صلح امضا کردیم خسته شدیم. این فرانسویها هم که دست کردند تو گونی و چهارنفر نیرو برای حفاظت از صلح در آوردند. بیچاره این کوفی عنان که باید اینهمه منت بکشه آخرش هم پسرش دودمانش رو به باد میده. خب از اخبار عروسی اینکه فعلا خبری نیست. یه آقایی ما رو به شک انداخت که میخواستیم موزیک رو به عهده رفیقمون بگذاریم. یک ساعتی برای ما از مزایای یک دیجی حرفهای گفت. آخرش هم خانم عزیز رو کرد به من و پرسید حالا چی؟ من هم که خودم گیج تر بودم گفتم: نگران نباش ترتیبش رو میدم. قبل از کلاس آموزش زبان فارسی این کلاس آمار شروع شده و در حال حاضر مشغول تحصیل و تعلیم آمار به زبان ساده هستیم. تازه من نمیفهمم که چه معنی میده آدم ساعت ۱۱ شب با استادش ایمیل بازی کنه! اونهم ۲ هفته قبل از شروع ترم. از دست این خارجیها پناه بر خدا. Monday, August 14, 2006
۱- این قضیه برنامهریزی برای عروسی به قوت خودش باقیه. دیروز در مسیر برگشت از شمال شروع کردیم لیست مهمانها رو درآوردن. تا الآن بیشتر از ۳۰۰ نفر اسم نوشتیم. تازه شانس آوردیم که فک و فامیل من اینجا نیستند وگرنه باید استادیوم اجاره میکردیم. حالا سوال مهم اینه که اصولا چه کسی رو به عروسی دعوت میکنند؟ خانم عزیز میگه هرکی رو که میخوای دعوت کن. من از کجا بدونم که کی رو میخوام دعوت کنم؟ فعلا توپ رو انداختیم تو زمین محل مراسم. ببینیم که اصلا چند نفر جا دارند. شاید مجبور بشیم اسم خط بزنیم. خلاصه مواظب باشید اسمتون خط نخوره!
۲- آقای علی یه تئوری حرص خوردن داده راجع به پست قبلی. انصافا من راضی نیستم کسی حرص بخوره. اینکه گفتم خبر رو بخونید فقط برای اینه که هم خودتون مطلع باشید هم اطرافیانتون رو مطلع کنید. من از اونام که روزی صد بار گویا و بیبیسی و ... رو چک میکنم مبادا خبری از دستم در بره. مثل اعتیاد میمونه ولی از اینکه بدونم لذت میبرم. اعتقاد هم دارم که گسترش اطلاعات به گسترش عدالت کمک میکنه. اینکه چرا رو لطفا از خودتون بپرسید. ممکنه دانستن زندگی آروم روزمره رو تحت تاثیر قرار بده ولی دلیلش مطلع شدن نیست. ۳- خانم از هفته دیگه داره میره کلاس زبان شیرین فارسی. دیشب میگفت که کسایی رو که دوست دارند بهش فارسی یاد بدن رو چند وقت یکبار دعوت کنیم که بهش کمک کنند که مشقهاش رو انجام بده. هنوز کلاس شروع نشده نگران تکلیفهاشه. من همیشه یک ماه که از کلاس میگذره تازه لای کتاب رو باز میکنم. ۴- دیروز از شمال که برمیگشتیم کلی آتیش دیدیم. اولش قرار بود جاده بسته باشه و ما مجبور میشدیم کلی دور بزنیم. ولی بعدش ظاهرا آتیش جهتش رو عوض کرده بود و ما تونستیم از راه اصلی برگردیم. اگه جاده بسته میشد ۲ ساعتی راهمون دور میشد. ولی آتیشها رو دیدیم. درسته که سوختن جنگلها خیلی برای طبیعت خوب نیست ولی تصویرش خیلی هیجان انگیز بود. من که خیلی خوشم اومد. ۵- این وبلاگ گروهی که بر و بچ راه انداختند خیلی زیاده. من نمیرسم بخونمش. این هم یک معضل جدید در زندگی! ۶- خدا کنه که این آتشبس ادامه پیدا کنه. Tuesday, August 08, 2006
Friday, August 04, 2006
چرا میری از پشت دیوار داد میزنی؟ یه لینکی بهم رسید که یک فیلم یکساعت و بیست دقیقهای راجع به جریانات فلسطین و نوع برخورد رسانههای آمریکایی با ماجرا بود. دیشب چند دقیقهای از فیلم رو برای خانم عزیز پخش کردم. برگشت ازم پرسید که چرا همیشه یک طرف حق و یک طرف باطل؟ پرسید چرا آدمها با هم چنین کاری میکنند؟برای اینکه بتونم جوابش رو بدم مجبور شدم فیلم رو قطع کنم. بعد گفتم حق و باطل ساخته سیاست مدارانه که بتونن مردم رو بسیج کنند تا به مقصود خودشون که قدرت یا ثروت باشه برسند. فرضم بر این بود که یک گروه از انسانها به خودی خود نمیشه که ظالم باشند. یعنی این گروه از کجا به این نتیجه میرسه که باید رفت به یک گروه دیگه آسیب زد. یا مهمتر از اون چطور میشه که یک گروه از انسانها خودشون رو از یک گروه دیگه متمایز میکنند و به ما و شما میرسند؟ آیا این یک خاصیت ذاتی آدمهاست یا اینکه ساخته شعور و ذهن خلاق انسانه؟ نظر شما چیه؟ آیا باید بعضی آدمها رو از صفحه روزگار محو کرد؟ اگر شما تو کرانه باختری بدنیا اومده بودین طرز تفکر شما چطور میبود؟ اگه تو تلاویو بدنیا اومده بودید چطور؟ حالا که هیچکدوم از این دو مکان بدنیا نیومدید آیا تا بحال فکر کردید که اعمال و رفتار شما چه تاثیری بر مناسبات اعراب و اسراییل میگذاره؟ Thursday, August 03, 2006
قراره که یک وب سایت برای عروسی بسازیم که کلیه وقایع اتفاقیه، خبرها و هرچیزی که به عروسی مربوط میشه رو اون تو بگذاریم که در دسترس همه باشه. در ضمن یک روزشمار هم هست که وقتی ۶۰ سالمون شد بخونیمش. گوسفند ۶۰ ساله آب علف میخوره!
تا وقتی سر و کله این وب سایت پیدا بشه اینجا اخبار رو مینویسم. یکی از دوستهای خوبمون که دیروز به مقصد روسیه سفرش رو شروع کرد، به ما قول داده که وقتی برگشت ما میتونیم در منزلشون جشن نامزدی بگیریم. از مکان عروسی هنوز اخبار ضد و نقیض میرسه که روز مورد نظر ما هنوط قطعی نیست. از تمام گوسفندان خدا طلب دعا داریم. مشروح اخبار رو ساعت ۲ بعد از ظهر از رادیو بشنوید. Tuesday, August 01, 2006
قابل توجه دوستان و آشنایان، چوپان دروغگو و گرگ گله:
از چندی قبل اقدامات مقتضی برای برپایی جشن ازدواج آغازگردیده است. بنا بر آخرین اطلاعات دریافتی از منابع صاحب نفع، این اتفاق میمون (از نوع گوسفندیش) در اواخر فصل بهار (فصل جفتگیری گوسفندان!) سال آینده در منطقهای کوهستانی در امارت کالیفرنیای شمالی حادث خواهد شد. لطفا احساسات خود را تا دریافت اطلاعات بیشتر تلنبار نمایید. تمام رویدادهای پیشبینی نشدهای که از این لحظه اتفاق میافتد در راستای برنامه ریزی انجام شده خواهد بود. با احترام دفتر مناسبات گوسفندستان پ.ن. گوسفندان خود را به نوبت بشمارید. |
From a sheep point of view. powered by blogger comments by HaloScan
آنچه گذشت ...
05/01/2003 - 06/01/2003
11/01/2003 - 12/01/2003
12/01/2003 - 01/01/2004
01/01/2004 - 02/01/2004
02/01/2004 - 03/01/2004
03/01/2004 - 04/01/2004
04/01/2004 - 05/01/2004
05/01/2004 - 06/01/2004
06/01/2004 - 07/01/2004
07/01/2004 - 08/01/2004
08/01/2004 - 09/01/2004
09/01/2004 - 10/01/2004
10/01/2004 - 11/01/2004
11/01/2004 - 12/01/2004
12/01/2004 - 01/01/2005
01/01/2005 - 02/01/2005
02/01/2005 - 03/01/2005
03/01/2005 - 04/01/2005
04/01/2005 - 05/01/2005
05/01/2005 - 06/01/2005
06/01/2005 - 07/01/2005
07/01/2005 - 08/01/2005
08/01/2005 - 09/01/2005
09/01/2005 - 10/01/2005
10/01/2005 - 11/01/2005
11/01/2005 - 12/01/2005
12/01/2005 - 01/01/2006
02/01/2006 - 03/01/2006
03/01/2006 - 04/01/2006
04/01/2006 - 05/01/2006
05/01/2006 - 06/01/2006
06/01/2006 - 07/01/2006
08/01/2006 - 09/01/2006
09/01/2006 - 10/01/2006
10/01/2006 - 11/01/2006
11/01/2006 - 12/01/2006
12/01/2006 - 01/01/2007
01/01/2007 - 02/01/2007
|