Sheeplog |
Friday, February 17, 2006
Once I had a good friend whom I invited to go to the Landmark Forum for him to get access to his Power, Freedom and Full Self Expression. In fact he took my word and went to the course. When he was walking out on Tuesday evening it was obvious that he got Power and Freedom and I also thought that he got Full Self Expression. It did not take me too long to realized that what he got was: Full Self Disappearance!!!! Once I had a good friend..... Farewell my friend. Tuesday, February 14, 2006
آخه گوسفندي که امتحانش رو خوب نداده چطور ميتونه شب والنتاين خوش باشه؟
حالا بيا و به زور لبخند بزن. اصلا تاحالا لبخند يک گوسفند رو ديدين؟ ميدونين چقدر سخته براي يک گوسفند که با اون پوزه بي ريختش لبخند بزنه؟ حالا اگه اعصابش قاطي باشه که ديگه وا ويلا. ۳۰ درصد ميانترم که پريد. تا دير نشده اين مقاله ترم رو برم بنويسم که ديگه جا براي پرواز نمونده. ميگم لبخند نميزنم ميگه خوب چشمک بزن. اي بابا! حالا که اينطور شد به مناسبت واقعه تاسف بار امتحان روز والنتاين رو برميداريم بجاش روز جهاني پشکل ريزان اعلام ميکنيم. گوسفندان، معطر فرمائيد. Monday, February 13, 2006
آهاي مردم من فردا امتحان دارم. جار و جنجال کردن قبل از امتحان يکي از عاداتيه که خواص گوناگون داره.اول اينکه قبل از امتحان همه احساس ترحم و همدرديشون گل ميکنه و هواي طرف مقابل که من باشم رو دارند. بعد از امتحان هم اگه نمرهام خوب بشه که همه ميگن عجب بچه درسخوني. اگر هم نمرهام خوب نشه که خوب حتما راست ميگفتم که امتحانم سخت بوده ديگه! دقيقا مثل اينه که بعد از امتحان وقتي ازت ميپرسند چطور بود بگي خوب امتحان ندادم. به اين شکل شنونده ها رو از قبل آماده ميکنيم که يا خبر نمره بد رو بهتر تحمل کنند يا اينکه با خبر خوب خوشحال بشوند. البته تمام موارد بالا تا سن خاصي کاربرد داره. به سن من که بررسي کسي نيست که ازت بپرسه چه خبر؟!!! ولي هنوز ميشه اين گفتگو رو با خودم داشته باشم. يکجوري خودم رو آماده ميکنم که هر نتيجهاي که امتحان داشت باعث خوشحاليم بشه. البته خودمونيم. خيلي توفيري نداره. هنوز هم از نمره بد حالم گرفته ميشه. زنگ خورد. کتابها باز. صفحه ۸۳. گوسفند بخوان. Friday, February 10, 2006
ميخوام ماشين بخرم. چهار پنج ماهه که حرفش رو ميزنم. روزها تو اينترنت راجع به
مدلهاي جديد ميخونم. بعضي وقتها هم ميرم تو سايت ماشينها و مدلي رو که دوست دارم رنگ و مشخصاتش رو انتخاب ميکنم. حتي يکبار وقتي مامانم اينجا بود يک فلکس واگن پاسات رو براي ۲۴ ساعت کرايه کردم ببينم خوشم مياد يا نه! ولي هنوز ماشين نخريدم. اول از آؤودي A4 خوشم ميومد بعد رفتم سراغ پاسات بعد فکر کردم تويوتا و لکسوس. بعدا متوجه شدم اون مدلي که من خوشم مياد خيلي گرونتره. دوباره برگشتم سر خونه اول و آؤودي. آخر هفته بعد ميرم يکي از اينها رو آزمايش ميکنم. تا قبل از عيد حتما ماشين ميخرم. قول ميدم. ديروز صبح تنبلي کرده بودم و ندويده بودم بجاش غروب رفتم بدوم. يک مسيري رو يک ساعته دويدم و برگشتم خونه. بعد با ماشين همون مسير رو رفتم که اندازه بگيرم چقدر دويدم. اولش که کيلومتر شمار نمره مينداخت خيلي هيجانزده بودم ولي وقتي به انتهاي مسير نزديک ميشدم هي دلم ميخواست که عدد بزرگتر بشه ولي نميشد. اول فکر کردم اگه سريعر برم زودتر بزرگ ميشه ولي فايده نداشت چون زودتر به انتهاي مسير رسيدم. خلاصه مسير پنج مايل و چهار دهم مايل رو تو يک ساعت رفته بودم. خيلي بد نيست. ولي بايد سريتر بدوم. ماراتن ۲۶ مايله. اگه با سرعت متوسط ۵ مايل در ساعت بخوام بدوم بيشتر از پنج ساعت طول ميکشه. البته معلوم نيست که آخراش سرعتم همونقدر بمونه. يکشنبه ميخوام ۱۰-۱۲ مايل بدوم. يعني کمي بيشتر از ۲ ساعت. از الان هيجان دارم براي يکشنبه. اگه دو ساعت و نيم رو بدوم ميشه نصف ماراتن. از اينکه تا شروع کردم به نوشتن خوانندههام برگشتن خيلي خوشحالم. يه کم احساس ميکنم که اينهايي که مينويسم براي بعضي ها جالبه. مثل اين ميمونه که غذا بپذي و بعد يک عده بيان و بخورند و تعريف کنن. خيلي حال ميده. Wednesday, February 08, 2006
شروع کردم به دويدن. براي ماراتن تمرين ميکنم. روزهاي وسط هفته يک ساعت
زودتر از خواب بيدار ميشوم و کنار رودخانه اليسو رو نيم ساعت ميدوم به سمت شمال و بعد نيم ساعت برميگردم. هيچ وسيلهاي ندارم که سرعتم يا مسافت رو اندازه بگيرم. فرض ميکنم که حداقل ۵ مايل در ساعت ميدوم. هر روز سعي ميکنم که نسبت به روز قبل مسافت بيشتري رو برم. و اما آخر هفته بايد بيشتر بدوم. با يکساعت و نيم شروع کردم و فکر کنم تا ۵-۶ ساعت بايد زيادش کنم. هنوز هم براي مسابقه ثبت نام نکردم. دويدن رو دوست دارم. مخصوصا بعد از نيم ساعت اول. يک حالت خلصهاي بهم ميده که فکر ميکنم تا ابد ميتونم بدوم. به هيچ چيز خاصي هم فکر نميکنم. يعني بعد از اينکه دويدنم تموم ميشه يادم نيست که به چي فکر ميکردم. هفته بعد امتحان ميان ترم دارم. بايد يواش يواش مقاله ترم رو هم شروع کنم. مقاله ترم قبل رو که هنوز انجام ندادم. از اين پشت گوش انداختن ها حالم بهم ميخوره. اين آخر هفته چهارچوب مقاله اين ترم رو در ميارم. ميخوام راجع به Flash Memory بنويسم. بعد از امتحان ميان ترم هم يه فکري به حال مقاله ترم قبل ميکنم. الآن خيلي گشنمه. پول خورد هم ندارم که برم از دستگاه خوراکي بگيرم. شام مهمونم ولي تا شام يکي دو ساعت مونده. هر وقت که ميشينم درس بخونم يا گشنهام ميشه يا شاشم ميگيره. متابوليسم بدنم هم از درس خوندن خوشش نمياد. Tuesday, February 07, 2006
چرا وبلاگ نمينويسم؟ خوب مينويسم ديگه! يک زماني بود که اگر وبلاگ نميخوندم يا نمينوشتم اون روز راحت نبودم. اما الآن انگارنه انگار. اول فکر کردم شايد تب وبلاگيم خوابيده و ديگه برام جذابيت نداره. ولي فکر کنم دليلش چيز ديگهاي باشه. وبلاگ وقتي هيجان انگيز ميشه که توش بتوني چيزهايي پيدا کني که در روابط و گفتگو هاي روزمره جاشون خاليه. بحث هايي که شايد براي اطرافيان آدم جالب نباشه. يا اينکه درميان گذاشتنشون با اطرافيان خيلي عاقلانه نباشه! دارم فکر ميکنم که برگردم به دنياي وبلاگ ولي با يه حال و هواي ديگه. يه مقدار جدي تر و شايد عجيب تر. مدتها بهانه داشتم که روزهام معموليه و چيزي براي نوشتن ندارم. بنابراين از امروز مينويسم که ديگه روزهام معمولي نباشه. يه مقدار گزارش روز. يه مقدار افکار و خيالات. همينقدر که مکتوب بشند برام کافيه. از کجا معلوم شايد يک روز از سر بيکاري بيام سراغشون و بخونم و بخندم. شايد هم گريه کنم. احساس احساسه. انقدر که يه حسي باشه ديگه خيلي فرقي نميکنه که چه حسي. وگرنه مرده متحرک بودن خيلي جالب نيست. |
From a sheep point of view. powered by blogger comments by HaloScan
آنچه گذشت ...
05/01/2003 - 06/01/2003
11/01/2003 - 12/01/2003
12/01/2003 - 01/01/2004
01/01/2004 - 02/01/2004
02/01/2004 - 03/01/2004
03/01/2004 - 04/01/2004
04/01/2004 - 05/01/2004
05/01/2004 - 06/01/2004
06/01/2004 - 07/01/2004
07/01/2004 - 08/01/2004
08/01/2004 - 09/01/2004
09/01/2004 - 10/01/2004
10/01/2004 - 11/01/2004
11/01/2004 - 12/01/2004
12/01/2004 - 01/01/2005
01/01/2005 - 02/01/2005
02/01/2005 - 03/01/2005
03/01/2005 - 04/01/2005
04/01/2005 - 05/01/2005
05/01/2005 - 06/01/2005
06/01/2005 - 07/01/2005
07/01/2005 - 08/01/2005
08/01/2005 - 09/01/2005
09/01/2005 - 10/01/2005
10/01/2005 - 11/01/2005
11/01/2005 - 12/01/2005
12/01/2005 - 01/01/2006
02/01/2006 - 03/01/2006
03/01/2006 - 04/01/2006
04/01/2006 - 05/01/2006
05/01/2006 - 06/01/2006
06/01/2006 - 07/01/2006
08/01/2006 - 09/01/2006
09/01/2006 - 10/01/2006
10/01/2006 - 11/01/2006
11/01/2006 - 12/01/2006
12/01/2006 - 01/01/2007
01/01/2007 - 02/01/2007
|